جدول جو
جدول جو

معنی پیش برد - جستجوی لغت در جدول جو

پیش برد
مدرسه پیش برد، نام مدرسه ای در جانب جنوب مسجد جامع هرات از آثار مولانا جلال الدین محمد قائنی. (رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 13 شود)
لغت نامه دهخدا
پیش برد
پیش بردن انجام دادن: پیش این مراد باز رفتم و در معرض پی برد این غرض از پیشانی خود هدفی از بهر سهام اعتراضات پیش آوردم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش بند
تصویر پیش بند
پارچه ای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود می بندند، پیش دامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
جلو بردن، کاری را با کامیابی و پیروزی به پایان رساندن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
در اصطلاح فیزیک، عمل دستگاه متراکم کننده گاز بنزین و بخار موتور. (فرهنگ فارسی معین) ، در اتومبیل به بخاری که از لولۀ اگزوز خارج می شود اطلاق می گردد. (فرهنگ فارسی معین) ، تربند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پارچه ای آغشته به آب گرم یا سرد که بر روی عضوی از بدن گذارند (مثلاً در سلمانیها پس از تراشیدن صورت یا جهت مداوای عضوی). (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ زز)
فایق شدن. غالب آمدن. غالب شدن. توفیق یافتن به اجراء قصد. نائل شدن بر... کامیاب شدن. بمقصود رسیدن:
بنزد جهان داور خویش برد
جهان داوری بین که چون پیش برد.
نظامی.
، بکرسی نشاندن. مسلم ساختن. پیش بردن حرفی یا کاری. مدلل و مسجل ساختن و استوار گردانیدن آن. بمقصود و هدف رسانیدن آن. انجام دادن آن: اکنون چون فارغ شدم از رفتن لشکرها به هرات و فرو گرفتن حاجب علی قریب و از کارهای دیگر پیش بردن. (تاریخ بیهقی). لشکربی پادشاه کار را پیش نتوانند برد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 67). و هر دو تن این سخن با پرویز بگفتند و او را پیش بردند که صلاح در آن است که هرمز را بکشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 100).
پیک سخن ره بسر خویش برد
کس نبرد آنچه سخن پیش برد.
نظامی.
نشاید در آن داوری پی فشرد
که دعوی نشاید درو پیش برد.
نظامی.
تغیر دهیمش به انکار خویش
به انکار نتوان سخن برد پیش.
نظامی.
او اناالحق گفت و کار از پیش برد.
مولوی.
نفس و شیطان خواهش خود پیش برد
وآن عنایت قهر گشت و خرد و مرد.
مولوی.
کار را بی کارفرما پیش بردن مشکل است
کارفرمائی بمن از غیرت همکار ده.
صائب.
، بحضور بردن. بنزدیک بردن:
وزآن پس بیامد منوشان گرد
خرد یافته جهن را پیش برد.
فردوسی.
از میکائیل بزاز... درخواست (مانک) تا آن را (قدید را) پیش برد. (تاریخ بیهقی). نامه ها نبشته آمد و نسخت پیش برد، (استاد عبدالغفار) (تاریخ بیهقی) ، جلو بردن.
- از پیش بردن، قبلاً بردن. از جلوبردن:
شتر دو هزار آنکه از پیش برد
همه بردگان از بزرگان و خرد.
فردوسی.
، بردن قبل از دیگری. سابق آمدن و سبقت گرفتن در بردن چیزی یا بازیی و جز آن
لغت نامه دهخدا
آنکه ورق اول بازی از آن او باشد کسی که ورق اول بازی را بدو دهند سر برگ، پوسته ای که پیش از پیدایش برگ ظاهر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بند
تصویر پیش بند
پیش دامن، پیش سینه
فرهنگ لغت هوشیار
درد دایم زائو قبل از تولد بچه درد ابتدایی زن باردار قبل از شدت آن و پیش از تولد فرزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بردنی
تصویر پیش بردنی
قابل اجرا انجام پذیر اجرا پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
غالب شدن، فائق شدن، کامیاب شدنس
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
پارچه ای که به وسیله آن قسمت جلو سینه و دامن را می پوشانند تا هنگام کار لباس کثیف نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
((بُ دَ))
پیروز شدن، کامیاب شدن، انجام دادن، اجرا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
يتقدّم
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
Further
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
avancer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
进一步
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
এগিয়ে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
продвигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
weiterführen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
просувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
آگے بڑھانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
ilerletmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
kusonga mbele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
avançar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
진전시키다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
進める
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
לקדם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
आगे बढ़ाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
posuwać się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
ดำเนินการ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
bevorderen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
avanzar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
proseguire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیش بردن
تصویر پیش بردن
memajukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی